loading...
امام موسی كاظم علیه السلام
سید حسین موسوی بازدید : 45 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

دشواريها و شكنجه‌هاي دانشمندان بزرگ و هواخواه اهل بيت نيز بسيار سخت بود. مگر آنان «شيعه» آل محمد (ص) نبودند؟! به همين دليل آنها هم بايد در بلايا و سختيها، ائمه (ع) را مقتداي خويش قرار دهند. يكي از اين دانشمندان كه دچار سخت‌ترين بلايا شد محمدبن ابو عمير ازدي نام داشت كه در عين حال دانشمندي گرانقدر به شمار مي‌آمد. او در نزد عامه و خاصه از همگان مطمئن‌تر، پرهيز كارتر و عابدتر محسوب مي‌شد. از جاحظ نقل شده كه درباره وي گفته است: محمدبن‌ابو‌عمير، در ميان مردم روزگار خويش، در همه امور بي همتا و يگانه بود. همچنين جاحظ در توصيف وي گفته است: او يكي از سران رافضه بود. در روزگار رشيد به حبس افتاد تا زماني كه منصب قضاوت را بپذيرد و نيز گفته‌اند علت زنداني شدن وي اين بوده كه شيعيان و ياران امام‌موسي‌بن‌جعفر (ع) را معرفي كند. به همين خاطر آن چنان مورد ضرب نيز قرار گرفت كه نزديك بود به خاطر دردهاي زيادي كه مي‌كشيد اقدام به اعتراف كند. چون محمدبن‌يونس بن عبدالرحمن از تصميم او مطلع شد به وي گفت: از خدا بترس اي محمد بن ابو عمير! محمد، شكيبايي و استقامت به خرج داد تا آنكه خداوند نيز زمينه آزادي او را فراهم ساخت. «كشّي» در رجال خود گويد: محمدبن ابوعمير در روزگار حكومت هارون 120 ضربه چوب خورد و سندي بن شاهك او را مورد ضرب قرار داد. علت اين امر پيروي او از تشيع بوده است. او به زندان افتاد و آزاد نشد تا آنكه 21 هزار درهم از مال خود پرداخت.


همچنين روايت شده است كه مامون او را زنداني كرد تا آنكه قضاوت يكي از شهرها را بر عهده او نهاد. 

شيخ مفيد در كتاب «اختصاص» در اين باره نوشته است: او 17 سال در بند بود و در طول اين مدت دخترش كتابهاي او را دفن كرد. 4 سال سپري شد و تمام كتابها از بين رفتند. همچنين گفته‌اند: دخترمحمد بن ابوعمير كتابهاي پدرش را در اتاقي گذارد و باران آنها را از بين برد. از اين رو محمد، احاديث را از حافظه خويش و نيز از روي آنچه قبلا براي مردم نقل كرده و در دست آنان موجود بود، نقل مي‌كرد. وي روزگار امام‌كاظم (ع) را درك كرد، امام از آن حضرت نقل حديث نكرده است. همچنين روزگار امام رضا و امام جواد را درك كرده و از آنها حديث نقل كرده است. سرانجام وي در سال 217 هـ.ق از دنيا رفت.(بحارالانوار ، ج 48 ، ص 179 . شرح مشیخه فقیه ، ص 56-57)

 

سید حسین موسوی بازدید : 65 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

علي بن يقطين وزير خليفه بود و بر سرزمين پهناور اسلامي در آن روزگار اشراف و نظارت داشت. وي يكي از نزديك‌ترين مشاوران هارون‌الرشيد بود و در عين حال در سر هواي دوستي با خاندان پيامبر (ص) داشت.

در اینجا برخي از رواياتي را كه بيانگر مواضع علي‌بن‌يقطين هستند و نيز رواياتي را كه نشان مي‌دهند سياست تقيه يا پنهانكاري، سياستي مقطعي و موقت نيست و به مثابه استراتژي كار دراز مدت است، نقل مي‌كنيم.

شايد نظر ائمه (ع) آن بوده كه جا داده افراد خود به هر شكل در مراكز حكومت بهترين وسيله براي اصلاح وضع امت است. از اين رو آنان نيازي به ايجاد تغيير سريع در راس هرم قدرت و عهده‌داري مستقيم مسئوليتهاي حكومت احساس نمي‌كردند و از طرفي تا زماني كه امت از نظر تربيتي به آن پختگي لازم نرسند نمي‌توانند عهده‌دار نظامي الهي كه مورد نظر ائمه اهل بيت (ع) است، باشند. به عبارت ديگر، استراتژي «مخالفت» با نظام حاكم از طريق نفوذ به مراكز و نهادهاي حساس و سلب قدرت نظام از داخل از جانب مخالفان، شايد در چنين شرايطي بهترين استراتژي به شمار آيد.

 


 

ماجراي «جُبّه»

در همان هنگامي كه علي‌بن يقطين به هارون الرشيد نزديك بود، جاسوسان و خبر چينان هارون همواره او و ديگر وزيران حكومت را زير نظر داشتند، زيرا كابوس هواداري وزيران هارون از امام بر حق، حضرت موسي‌بن‌جعفر (ع)، شبانه روز او را عذاب مي‌داد، اما دانش الهي ائمه اهل بيت اجازه نمي‌داد كه هارون جرمي را در حق علي‌بن‌ يقطين ثابت كند. از طرفي انضباط علي‌بن‌يقطين و شدت پاي بندي او به او امر فرماندهي فرصتهاي بسياري را از هارون، در اين باره سلب مي‌كرد. از جمله اين فرصتها همين جريان «جبه» است كه در زير به شرح آن مي‌پردازيم:

ابراهيم بن حسن راشد از ابن يقطين نقل كرده است كه گفت: پيش هارون‌الرشيد بودم كه هداياي پادشاه روم را برايش آوردند. در ميان اين هدايا جبه سياه و ابريشمين و طلا بافتي نيز بود كه از آن بهتر، چيزي نديده بودم. بدان جبه مي‌نگريستم و هارون هم آن را به من بخشيد و من نيز آن را خدمت ابوابراهيم (امام‌كاظم (ع)) فرستادم 9 ماه از اين ماجرا گذشت. روزي بعد از آنكه با هارون ناهار خوردم از پيش او برگشتم. چون وارد خانه شدم پيشكارم كه جامه‌ام را با بقچه‌اي روي دست گرفته بود نامه‌اي را كه مهر آن هنوز خشك نشده بود، جلو آورد و گفت: مردي همين حالا اينها را به من داد و گفت: زماني كه مولايت به خانه آمد اينها را به او بده. مُهر نامه را شكستم و ديدم كه نامه از سرورم امام موسي‌كاظم (ع) است. در آن نامه نوشته شده بود: اينك زماني است كه تو به اين جبه نيازمندي لذا آن را برايت فرستادم چون گوشه بقچه را كنار زدم، همان جبه را ديدم و شناختم. در همين اثنا خدمتكار هارون، بدون كسب اجازه بر من وارد شد و گفت: امير‌المومنين تو را طلبيده است. پرسيدم: چه حادثه‌اي رخ داد؟

گفت: نمي‌دانم.

من سوار شدم و نزد هارون رفتم. عمربن بزيع رو به روي هارون ايستاده بود. هارون از من پرسيد: با آن جبه‌اي كه به تو بخشيدم چه كردي؟ گفتم: امير‌المومنين جبه‌ها و چيزهاي بسياري به من عطا كرده است، منظور كدام يك از جبه‌هاست؟ هارون گفت: آن جبه ابريشمين سياه رنگ رومي طلا بافت؟ گفتم: با آن كاري نكردم. جز آنكه برخي اوقات آن را در بر مي‌كنم و با آن چند ركعتي نماز مي‌گزارم. همين چند لحظه پيش كه از خانه امير‌المومنين به منزل خويش رفتم آن را طلبيدم تا بر تن كنم. هارون به عمر بن بزيع نگريست و گفت: بگو آن را بياورند. من پيشكارم را فرستادم تا جبه را بياورد. چون هارون جبه را ديد به عمر گفت: بعد از اين سزاوار نيست كه بر ضد علي‌بن‌يقطين سخني بگويي. سپس دستور داد پنجاه هزار درهم به من بپردازند. من نيز پولها و جبه را به خانه‌ام بردم. علي‌بن‌يقطين در ادامه نقل اين ماجرا گفت:

شخصي كه از من نزد هارون، بدگويي كرده بود پسر عمويم بود، اما خداوند الحمدالله رو سياهش كرد و دروغگويش جلوه داد.(بحارالانوار ، ج 48 ، ص59-60)

سید حسین موسوی بازدید : 50 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

به عنوان نمونه حادثه تاريخي زير مي‌تواند نمايانگر تماسهاي مخفيانه ميان ائمه (ع) و پيروانشان باشد:

از محمدبن‌مسعود، از حسين بن اشكيب، از بكربن صالح، از اسماعيل بن‌ عباد قصري، از اسماعيل بن سلام و فلان بن حميد روايت شده است كه گفتند: علي‌بن‌يقطين به ما پيغام داد كه براي سفر دو مركب بخريد و از بيراهه در سفر شويد. او همچنين اموال و نامه‌هايي به ما داد و گفت: به سفر خود ادامه دهيد تا آنكه اموال و نامه‌ها را به دست ابوالحسن موسي‌بن‌جعفر (ع) برسانيد و نبايد كسي از كار شما مطلع شود. ما به كوفه در آمديم و دو مركب خريديم و توشه‌اي هم مهيا كرديم و از بيراهه عازم سفر شديم چون به بطن الرمه رسيديم، مركبهاي خود را نگه داشتيم و براي آنها علف ريختيم و خود نيز نشستيم تا چيزي بخوريم. در اين حال بوديم كه ناگهان ديديم سواري به سوي ما مي‌آيد. چون سوار به ما نزديك شد دريافتيم كه ابوالحسن امام‌موسي (ع) است.


 

برخاستيم و بر او درود فرستاديم و نامه‌ها و اموالي را كه همراه داشتيم به او تسليم كرديم. آن حضرت نيز از آستين جامه‌اش نامه‌هايي بيرون آورد و به ما داد و گفت: اين پاسخ نامه‌هاي شماست عرض كرديم: توشه ما تمام شد اگر اجازه دهيد به مدينه در آييم تا هم به زيارت مرقد رسول خدا (ع) رويم و هم آذوقه فراهم كنيم. آن حضرت فرمود: آذوقه‌اي كه همراه داريد، بياوريد. آذوقه خود را براي آن حضرت آورديم و ايشان آن را با دستهايش بر هم زد و گفت: اين مقدار شما را تا كوفه مي‌رساند و اما درباره زيارت مرقد رسول خدا (ص) بايد بدانيد كه شما او را ديده‌ايد. من با آنها نماز صبح را گزاردم و مي‌خواهم نمازظهر را با ايشان به جاي آورم. شما دو تن در پناه خدا باز گرديد.(بحارالانوار ، ج 48 ، ص 35. بنظر می رسد که امام بدلیل آنکه آن دو نفر جانشین پیامبر را دیده بودند ، آنها را از زیارت مرقد پیامبر منصرف ساخت و دستور داد که بازگردند)

 

سید حسین موسوی بازدید : 51 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

زیارت بارگاه ملکوتی امام کاظم (ع) و امام جواد (ع)


Error loading player:
No playable sources found


برای پخش زنده لازم است که نرم افزار فلش پلیر در سیستم شما نصب شده باشد. چنانچه این نرم افزار را ندارید برای دریافت نسخه مربوط به مرورگر اینترنت اکسپلورر یا همان IE فایل مربوطه را از اینجا و برای دانلود نسخه مربوط به مرورگرهای فایرفاکس یا اپرا فایل مربوطه را از اینجا دریافت و نصب نمایید.لطفا دقت داشته باشید که در موقع نصب ، مرورگر خود را حتما بسته باشید.

سید حسین موسوی بازدید : 76 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)


ميان انديشه غلوّ كه از طرف مسلمانان بشدت مردود اعلام شده با اعتقاد به كرامت اولياء الله و اجابت دعاي آنها از سوي خداوند و حقيقت‌نگري ايشان با عنايت خداوند، تفاوت بسيار بزرگي وجود دارد.

انديشه غلوّ ، فرد را تا مرتبه خدايي بالا مي‌برد و چنين است كه مي‌بيند خداوند در بندگانش حلول مي‌كند و در عوض بنده جاي خدا را مي‌گيرد و مقدرات را از ناحيه خود مي پندارد.

اما اعتقاد به اعجاز اولياء الله منعكس كننده توحيد ناب است، زيرا وجود هر گونه تحول ذاتي در شخص پيامبر يا امام و يا ولي را مردود مي‌شمارد. اين اعجاز در واقع بدين معني است كه خداوند بندگان مخلص خويش را بر ساير بندگان برتري بخشيده و آنها را با دادن علم و يا قدرت مورد كرامت قرار داده است.

در زماني كه مي‌بينيم آيات قرآني، خداي را تقديس و تسبيح مي‌كنند و از ناممكن بودن حلول او در چيزي يا شخصي سخن مي‌گويند و اعتقادات شركت آميز را محكوم مي‌سازند، معجزات پيامبران (ع) را كه نشانگر كرامت آنان در پيشگاه خداست، به ما يادآور مي‌شوند، چرا كه خداوند اين معجزات را بر دست ايشان جاري مي‌كند.

خداوند سبحان درباره عيسي‌بن‌مريم (ع) مي‌فرمايد:

(و رسولا الي بني اسرائيل اني قد جئتكم بآيه من ربكم اني اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيه فيكون طيرا باذن الله و ابري الاكمه و الابرص و احيي الموتي باذن الله و انبئكم بما تاكلون و ما تدخرون في بيوتكم ان في ذلك لآيه لكم ان كنتم مومنين)(سوره آل عمران ، آیه 49)

 

12.jpg 

 

«و پيامبري را- عيسي- به سوي بني اسرائيل فرستاديم كه به آنان گويد من براي شما نشانه‌اي از پروردگارتان آورده‌ام. من براي شما از گل، مجسمه مرغي مي‌سازم و در آن مي‌دمم و آن مجسمه به اذن خدا پرنده مي‌شود و كور و مبتلا به پيسي را شفا مي‌دهم و مردگان را به اذن خداوند زنده مي‌كنم و از آنچه مي‌خوريد و در خانه‌هايتان انبار مي‌كنيد شما را خبر مي‌دهم. همانا براي شما در اين (معجزات) آيتي است، اگر مومن باشيد.»

تكرار واژه «باذن الله» در آيه فوق نمايانگر آن است كه اين معجزات به معني حلول خداوند در جسم عيسي نبود تا بدين وسيله بخواهيم او را فرزند خداي سبحان قلمداد كنيم. سبحانه و تعالي عما يقوله المشركون بلكه نشان مي‌دهد كه خداوند هر چيزي را كه بخواهد و هر گونه و هر وقت كه ارائه فرمايد،‌ به بنده خويش عطا مي‌كند. عقيده مسلمانان در مورد امامان (ع) و اوليا چنين است كه خداوند با برخوردار ساختن آنان از علم و قدرت، به ايشان كرامت ارزاني فرموده است. اين سخن از ژرفاي عقيده توحيد بيرون مي‌آيد. آيا خداوند نمي‌تواند بنده صالح و مطيع خود را ياري رساند كه بر اسرار غيب آگاهش سازد؟ و اگر بنده‌اي مطيع خدا باشد و مخلصانه او را بپرستد چرا پروردگار اين كرامت را بدو نبخشد مگر خداوند توبه كنندگان و پاكيزه خواهان و متوكلان را دوست نمي‌دارد؟ و آيا به فرمانبردارانش و پرستندگان و نيكوكاران و صدقه دهندگان دوستي نمي‌ورزد و پرهيزكاران را كرامت نمي‌دهد و بر بندگان شكيبا و پايدارش، چنان كه در بيشتر سوره‌هاي قرآن كريم مي‌خوانيم، درود و ثنا نمي‌فرستد؟

كساني كه منكر تاييدات الهي به بندگان صالح خدا، بويژه ائمه معصومين هستند و درباره معجزات آنان به گمان و ترديد مي‌افتند، در واقع به روح و باطن قرآن و بزرگ‌ترين مفاهيم اين كتاب آسماني كفر مي‌ورزند.

محتواي اصلي مكاتب الهي اعتقاد بدين نكته است كه خداوند بر مسند قدرت تكيه دارد و هر چه اراده فرمايد به انجام مي‌رساند و كردارش جز با اتكا بر حكمت بالغه نيست. اين حكمت در پاداش به نيكو كاران و كيفر بدكاران خلاصه مي‌شود. اگر بدكاران و خوش كارداران در پيشگاه خداوند يكي بودند و او مومنان را ياري نمي‌كرد و كافران و منافقان را به ذلت و پستي نمي‌كشاند، آنگاه ايمان به قدرت و حكمت او چه سودي در بر داشت؟!

امام ‌موسي‌بن‌جعفر (ع) اين گونه بود. او ملازم با قرآن بود و در زمانه خويش عابدترين بنده خدا و بزرگترين فرمانبر پروردگار به شمار مي‌آمد. آن حضرت صاحب كراماتي بود كه از طرف تمام مسلمانان به تاييد رسيده است ولي ما با توجه به گنجايش اين مقاله تنها به نقل یکی از اين کرامات مي‌پردازيم:

 

14.jpg 

 

خداوند بنده صالح خويش،‌ امام موسي‌بن‌جعفر (ع)،‌ را به بركت توكل و ارتباط آن حضرت با خدا از چنگ زمامداران ستمگر رهانيد.

در حديثي از عبدالله بن صالح آمده است كه گفت: حاجب فضل بن ربيع از فصل بن ربيع نقل كرد كه گفت:

شبي با يكي از كنيزانم در بستر بودم. نيمه شب بود كه صداي حركت در را شنيدم. بيمناك شدم. كنيز گفت: شايد تكان در، به خاطر وزش باد باشد. دير زماني نگذشت كه ديدم در اتاقي كه در آن خفته بوديم باز شد و ناگهان «مسرور كبير» بر من وارد شد و بدون آنكه به من سلام دهد، گفت: امير‌المومنين با تو كار دارد.

من از خودم نا اميد شدم و گفتم: اين مسرور است كه بدون اجازه و بي اينكه سلام گويد بر من وارد شد. اين نشانه مرگ است. احتياج به غسل داشتم اما جرات نكردم از او بخواهم كه براي اين كار به من مهلت دهد. كنيزم چون متوجه حيرت و شگفتي من شد، گفت: به خداوند عزوجل توكل كن و برخيز. برخاستم و جامه در بر كردم با مسرور بيرون آمدم تا به خانه هارون رسيديم. بر او سلام دادم. امير‌المومنين در بسترش خفته بود، پاسخم را داد. من از پا افتادم. او پرسيد: آيا ترسيدي؟ عرض كردم: آري اي امير‌المومنين. هارون ساعتي مرا به حال خويش وا نهاد تا آرام گرفتم. سپس گفت: به زندان ما برو و موسي‌بن‌‌جعفربن محمد را بيرون آر و سه هزار درهم به او بده و پنج خلعت بدو ببخش و بر سه مركب بنشانش و او را در اقامت پيش ما و يا رفتن از نزد ما و اقامت در هر شهر و دياري كه مي‌خواهد و دوست دارد، مخير كن.

گفتم: اي امير‌المومنين! آيا دستور مي‌دهي موسي‌بن‌جعفر را آزاد كنم؟ گفت: آري. من سه مرتبه ديگر اين سوال را از هارون پرسيدم و او پاسخ داد: بلي. واي بر تو! آيا مي‌خواهي نقض پيمان كنم؟ گفتم: كدام پيمان اي اميرالمومنين؟ پاسخ داد: در بستر بودم كه ناگهان شخص سياه چرده‌اي كه ميان سياهان هيچ كس را از او بزرگتر نديده بودم، بر من ظاهر شد و روي سينه‌ام نشست و دست بر گلويم نهاد و گفت: آيا موسي‌بن‌جعفر را به ستم در بند كرده‌اي؟ گفتم: او را آزاد مي‌كنم و بدو خلعت و تحفه‌هايي مي‌بخشم. سپس او از من براي اين پيمان گرفت و از روي سينه‌ام برخاست. نزديك بود قبض روح شوم!

 

15.jpg 

 

فضل گويد: من از نزد هارون بيرون آمدم به ديدار امام‌ موسي‌بن‌جعفر كه در زندان بود رفتم. او را ديدم كه به نماز ايستاده است. نشستم تا سلام نماز را گفت. آنگاه سلام امير‌المومنين را به او رساندم و از آنچه هارون درباره او به من گفته بود، آگاهش ساختم. سپس هدايايي را كه هارون گفته بود به وي دادم. حضرت موسي‌بن‌جعفر به من گفت: اگر هارون تو را به كاري جز اين فرمان داده، به انجام رسان. گفتم: نه به حق جدت رسول خدا او امر جز به اين كار فرمان نداده است.

حضرت فرمود: من به خلعت يا چهار پايان و مالي كه حقوق مردم در آنها باشد، نيازي ندارم. من پاسخ دادم: تو را به خدا سوگند كه اين هدايا را رد مكن كه هارون خشمگين مي‌شود. آنگاه او فرمود: هر كاري كه تو مايلي انجام بده. سپس من دست او را گرفته از زندان بيرونش بردم و به او عرض كردم: اي فرزند رسول خدا به من بگو كه چگونه در نزد اين مرد (هارون) به اين درجه از احترام رسيدي كه من به خاطر مژده آزادي كه به تو دادم و نيز به خاطر كاري كه خداوند به وسيله من براي تو انجام داد، بر گردن تو حق دارم؟

او پاسخ داد: شب چهارشنبه پيامبر (ص) را در خواب ديدم. او از من پرسيد: اي موسي آيا تو محبوسي و مظلومي؟ عرض كردم: آري اي رسول خدا محبوس و مظلومم. آن حضرت سه بار اين عبارت را تكرار كرد و آنگاه فرمود:

(و ان ادري لعله فتنه لكم و متاع الي حين)(سوره انبیا ، آیه 111)

«و ندانم شايد اين آزمايشي باشد شما را با بهره‌منديي تا زماني.»

فردا را روزه بگير و آن را به روزه پنج‌شنبه و جمعه متصل كن و چون هنگام افطار فرا رسيد دوازده ركعت نماز بگزار در هر ركعت يك بار سوره حمد و 12 بار سوره قل هو الله احد را بخوان. چون 4 ركعت نماز گزاردي سجده كن و بگو: يا سابق الفوت، يا سامع كل صوت، يا محيي العظام وهي رميم بعد الموت، اسالك بالسمك العظيم الاعظم ان تصلي علي محمد عبدك و رسولك و علي اهل بيته الطبين الطاهرين و ان تجعل لي الفرج مما انا فيه.

من نيز چنين كردم و نتيجه همين شد كه خود ديدي».

 
سید حسین موسوی بازدید : 51 جمعه 29 شهریور 1392 نظرات (0)

حکایاتی از زندگانی امام کاظم (ع)

1- امام موسي الكاظم (ع) براي رهايي يكي از پيروانش از بيداد هارون دعا كرد و خداوند هم دعايش را مستجاب فرمود. در اين باره از صالح بن واقد طبري روايت شده است كه گفت: بر امام موسي‌بن‌جعفر (ع) وارد شدم. او به من فرمود: اي صالح! اين ستمگر (هارون) تو را فرا مي‌خواند و به بند مي‌كشد و از تو درباره من پرس جو مي‌كند به او پاسخ بده كه من موسي‌‌بن‌جعفر را نمي‌شناسم چون در بند شدي بگو هر كسي كه مي‌خواهي او را از زندان برون آوري پس به اذن خداوند بيرونش خواهم آورد.

پس از مدتي هارون مرا از طبرستان فرا خواند و پرسيد: موسي‌بن‌جعفر چه كرد؟ به من خبر رسيده كه او نزد تو بوده است. گفتم: من درباره موسي‌بن‌جعفر جه مي‌دانم؟ اي اميرالمومنين تو از من به او و مكاني كه در آن است آگاهتري. هارون گفت: او را به زندان ببريد. به خدا سوگند در يكي از شبها درحالي كه ساير زندانيان خفته بودند من ايستاده بودم كه ناگهان شنيدم يكي مي‌گويد: اي صالح. عرض كردم: لبيك. گفت: آيا بدين جاي آمدي؟ گفتم: آري سرورم. گفت: برخيز و در پي من بيرون آي. من برخاستم و بيرون شدم. چون به راهي رسيديم فرمود: اي صالح! قدرت، قدرت ماست و آن كرامتي است الهي كه به ما عطا فرموده است. عرض كردم: سرورم! كجا بروم كه خود را از دست اين ستمگر در امان بدارم؟ فرمود: به ديار خودت باز گرد كه او در آنجا دستش به تو نمي‌رسد. صالح گفت: من به طبرستان باز گشتم. به خدا سوگند هارون پس از آن واقعه درباره من هيچ تحقيق نكرد و ندانست كه آيا من هنوز زنداني هستم يا نه؟ !!! (بحارالانوار ، ج 48 ، ص 66)

 

16.jpg 

 

2- آن حضرت شيعيان خود را بر مبناي تقوا پرورش مي‌داد و خداوند نوري به ايشان بخشيده بود كه با آن از اسرار دروني شيعيان خويش آگاهي مي‌يافت. در اين باره در حديثي از عبدالله بن قاسم بن حارث بطل از مرازم آمده است كه گفت: به مدينه در آمدم و در خانه‌اي كه در آن فرود آمده بودم كنيز زيبايي ديدم. خواستم از او كام برگيرم، اما آن كنيز از اين امر سر باز زد. چون هوا تاريك شد به همان سراي رفتم و در زدم و همان كنيز در را گشود. دست بر سينه او نهادم او بر من پيشي گرفت و من به درون خانه رفتم. چون سپيده دميد نزد امام‌كاظم (ع) رفتم و آن حضرت فرمود: اي مرازم! شيعه ما نيست كسي كه چون خلوت كند مراقب هواي نفس خود نباشد. (بحارالانوار ، ج 48 ، ص 45)

 

3- آن حضرت از دانش الهي خويش در راه تربيت پيروانش بر انضباط بدين عنوان كه والاترين نياز در عرصه‌هاي گوناگون زندگي و بويژه جهان است، بهره مي‌گرفت. در اين باره در روايات آمده است: از محمدبن‌حسين، از علي‌بن‌حسان واسطي، از موسي بن بكر روايت شده است كه گفت: امام موسي‌كاظم يادداشتي به من داد كه در آن مسائلي نوشته شده بود و به من فرمود: بدانچه در اين يادداشت آمده عمل كن. من يادداشت را زير مصلّايم نهادم و در مورد آن كوتاهي روا داشتم. روزي از پيش آن حضرت مي‌گذشتم كه يادداشت را در دستش ديدم او در مورد آن يادداشت از من سوال كرد و من پاسخ دادم كه در منزل است. آن حضرت فرمود: اي موسي! هر گاه كاري به تو امر كردم آن را به انجام رسان وگرنه بر تو خشمگين مي‌شوم. (بحارالانوار ، ج 48 ، ص 44)

 

4- گاه موقعيتي پيش مي‌آمد كه امام موسي‌بن‌جعفر (ع) مي‌بايست براي تربيت و پرورش شيعيانش و متواضع ساختن آنها در برابر حق و دور كردنشان از تكبر و خود بزرگ بيني دست بر كار اعجاز مي‌شد تا بدين وسيله ياران خود را به مرتبه «حزب الله»- كه برخورداري از مال يا مقام و يا دانش موجب اختلاف و تفاضل آنان نمي‌شود- ارتقا دهد.

جا دارد ماجراي علي‌بن‌يقطين، وزير هارون‌الرشيد را براي شما بازگو كنيم. علي‌بن‌يقطين چه بسا به خاطر مقامي كه در دستگاه حكومت هارون داشت دچار غرور مي‌شد و خود را از ساير مومنان بالاتر و بزرگ‌تر مي‌پنداشت. حال ببينيم كه امام چگونه او را پرورش مي‌كند و با به كارگيري قدرت الهي خويش چگونه تقوا را در ضمير او مي‌دمد.

از محمد بن علي الصوفي نقل شده است كه گفت: ابراهيم جمال (ص) از ابوالحسن علي‌بن‌يقطين وزير، اجازه ورود خواست، اما علي‌بن‌يقطين به او اجازه نداد. علي‌بن‌يقطين در همان سال عازم سفر حج شد و در مدينه اجازه خواست كه به محضر مولايمان موسي‌بن‌جعفر (ع) وارد شود، اما آن حضرت به او اجازه نداد. روز دوم علي آن حضرت را ديد و پرسيد: سرورم گناه من چيست؟ امام پاسخ داد: راهت ندادم چون تو برادرت ابراهيم جمال را به حضور نپذيرفتي و خداوند سعي تو را نمي‌پذيرد مگر آنكه ابراهيم جمال تو را ببخشايد. علي گفت: سرورم؟ در اين لحظه من كجا و ابراهيم جمال؟! من در مدينه هستم و او در كوفه. امام فرمود: چون شب فرا رسد، تنهايي و بدون آنكه كسي از اطرافيان و غلامانت آگاه شوند به بقيع برو. شتري زين كرده در آنجاست بر آن سوار شو. علي به بقيع رفت و بر آن شتر نشست و ديري نگذشت كه بر در سراي ابراهيم در كوفه رسيد، در زد و گفت: من علي‌بن‌يقطين هستم. ابراهيم جمال از درون خانه گفت: علي‌بن‌يقطين وزير بر در سراي من چه مي‌كند؟ علي پاسخ داد: اي مرد. كار من دشوار است و ابراهيم را سوگند داد كه به او اجازه ورود دهد. چون به درون خانه رفت، گفت: اي ابراهيم! امام‌كاظم (ع) از پذيرفتن من خودداري مي‌ورزد مگر آنكه تو مرا ببخشايي. ابراهيم گفت: خداوند تو را ببخشايد. آنگاه علي‌بن‌يقطين، ابراهيم را سوگند داد كه بر گوشه‌اش قدم بگذارد، ابراهيم خودداري ورزيد بار ديگر علي او را سوگند داد و ابراهيم پذيرفت. ابراهيم چند بار پا بر رخ علي‌بن‌يقطين نهاد و پيوسته مي‌گفت: خدايا شاهد باش. سپس علي‌بن‌يقطين بازگشت و سوار بر شتر شد و همان شب به خانه امام موسي‌بن‌جعفر (ع) در مدينه آمد و از او اجازه ورود خواست امام به او اجازه ورود داد و او را پذيرفت. (بحارالانوار ، ج 48 ، ص 85)

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
بسم الله الرحمن الرحیم یا اَبَا الْحَسَنِ يا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ اَيُّهَا الْكاظِمُ يَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ يا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ يا سَيِّدَنا وَمَوْلينا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَىْ حاجاتِنا يا وَجيهاً عِنْدَ اللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ، ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اى ابا الحسن اى موسى بن جعفر،اى كاظم،اى فرزند فرستاده خدا،اى‏ حجّت خدا بر بندگان،اى آقا و مولاى ما،به تو روى آورديم و تو را واسطه قرار داديم و به سوى خدا به تو توسّل جستيم‏ و تو را پيش روى حاجاتمان نهاديم،اى آبرومند نزد خدا،براى ما نزد خدا شفاعت كن،
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    پیوندهای روزانه
    آمار سایت
  • کل مطالب : 1
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 4
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 11
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 8
  • بازدید سال : 140
  • بازدید کلی : 4,515
  • کدهای اختصاصی